معرفی مقاله کامل در مورد فلسفه دیکانستراکشن
مکتب دیکانستراکشن یکی از شاخههای مهم مکتب پست مدرن محسوب میشود که نقدی به بینش ساختارگرایی و همچنین تفکر مدرن است. این مکتب توسط ژاک دریدا(۱۹۳۰) فیلسوف معاصر فرانسوی پایه گذاری شد از نظر او نوشتار ابزار خوبی برای انتقال مفاهیم نیست و یک متن هرگز دقیقا همان مفاهیم را که در ظاهر بیان می کند ندارد. هر کس معنایی و استنباطی متفاوت با دیگران از پدیده های پیرامون خود قرائت میکند. تقابل دوتایی موضوع دیگر مورد بحث ایشان بوده است. تقابل های دوتایی همچون روز و شب، مرد و زن، ذهن و عین، گفتار و نوشتار، زیبا و زشت، نیک و بد، همواره در فلسفه غرب مطرح بوده است و از زمان افلاطون تا حالا همواره یکی بر دیگری برتری داشته است. اما به نظر دریدا هیچ ارجهیتی وجود ندارد. به طور کلی دیکانستراکشن نوعی وارسی یک متن و استخراج تفسیرهای آشکار و پنهان از بطن متن است. و به تعداد خوانندگان متن، برداشت ها و استباط های گوناگون و متفاوت وجود دارد.
آثار، نوشته ها، سخنرانی های ژاک دریدا و پیروانش، جملگی آثاری گنگ و مبهم و درک نشدنی است. ساختارشکنی به شکستن مرزها و محدودیت ها و دست یافتن به چشم اندازی تازه و کشف قلمرو های جدید و ریشه کن کردن نظم های مفهومی در چارچوبهای فکری به ارث رسیده
اغلب مردم موارد متفاوتی از دیکانس شاهد هستیم که آن را نمود پوچ گرایی در هنر غرب متجلی شد، می نامند. که این عده آثار دریدا را برآمده از یک ذهن پیچیده مییابند. ذهن پیچیده یک یهودی فرانسوی تبار الجزایری که فجایع جنگ دوم جهانی در او تاثیر گذاشته است، اما در مقابل کسانی دیگر اعتقاد دارند دریدا، الهام بخش ریشه های واقعی ناب میباشد، به عقیده او هرگز بر آنچه گفته میشود تسلط کامل نداریم. پس گنگی و ابهام، بخش جدا نشدنی معناست و پس از کنار زده مرجع مهمی چون این در دوران مدرنیسم و مرجع قرار دادن عقل و همچنین رد کردن مرجعیت عقل در دوره پسا مدرن، این نتیجه گیری برای انسان امروز پی مایوس کننده مینماید بدیهی است کسی که معنا را اساسا روشن میبیند، هر گونه تلاش برای تبیین آن را عبث خواهد یافت، تاریخ فلسفه از نظر دریدا رشتهای کوشش بیهوده است او ساختارشکنی را عین عدالت خواند و برای رسیدن به عدالت باید زندگی که بشر با آن خو گرفته، از درون خرد کند و از آن چیزی بسازد که در ذهن بشر به صورت آرمان رسوب کرده است ولی هرگز به عینیت نیافته است پس عین ساختار شکنی است. پرسش اصلی ساختار شکنی عدالت است اگر چنین چیزی وجود خارجی داشته باشد، فراسوی نظامهای حقوقی است و در این نظام ها ساختار شکنی صورت نمیگیرد. اما مخالفان بر این باورند که ساختارشکنی در پی لرزاندن، عقل محوری، و گرفتن مفاهیمی از این محور میباشد .
هدف ساختارشکنی، خرد کردن وهم و رویای عقل در نیل به اهداف والاتری از معنا میباشد. بیتردید زمان خواهد گذشت و ما روزی، جزئی از تاریخ خواهیم شد، گرچه دریدا مدعی است که ساختارشکنی، ساخت شکنپذیر نیست اما آیندگان همین را دوباره ساختارشکنی میکنند و احتمالا به دو نتیجه متضاد خواهند رسید
۱) شکستن ساختارشکنی بازگشت به اصل متن خواهد شد که در این صورت دور باطل زدهایم
۲) چشم مشتاق بشر به منظر جدیدی گشوده خواهد شد و به کشف حقیقت، اگر موجود باشد، نزدیکتر میشوند.
از معماران ساختارشکن میتوان به پیتر آینزنمن_ زاها حدیدی فرانگ گری، برنارد چومی، کوپ هیمل بلاو، رم کولهاوس، دانیل لیپسکیند نام برد. این معماران تنها در حوضه فرمالیسم توانستهاند به آرای دریدا نزدیک شوند و با اندکی تامل میفهمیم که آثارشان داردای ساختار قدرتمند و تکنیکالی است که فاصله زیادی با ساختارشکنی حقیقی دارد. به دلیل محدودیت امکانات، تنها، تصور و عادات ذهن راحت طلب ما را، اندکی ساختار شکنی کردهاند.